و دیدگانش آن قدر از بار انتظار سنگین بودند که حتی یک نگاه مهرآمیز را بر او ممنوع می کردند! و چه زود غنچه ی نشکفته ی لبخند بر لبانش پژمرده می شد! غم بر دلم سنگینی می کند. و
Wednesday, July 30, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)
ای آفتاب از دور تو
بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو
جان را غلامت می کنم
بار انتظار